ادامه چپتر پنج

ویکتور : این حماقت محض عه تو رسما ازش میخوای بمیره اونم برای سرگرمی ت
باب: بهرحال با مرگ اون چیزی تغییر نمیکنه نه؟
ویکتور : منظور؟
باب گفت ( بیخیال پسر ، از این حرف مسخره که انسانا یکسانن خسته شدم ادمای بدبختی مثل اون حتی اگه بمیرن کَک کسی نمیگزه چون هرچی نباشه ادما هر کدوم یه قیمتی دارن ولی متاسفانه قیمت گدای سر کوچه خیلی خیلی خیلی ارزونه )
و لبخندی پیروزمندانه و بشدت تنفر بر انگیزی زد .
ویکتور: برام مهم نبود اون لحظه چی میشه چطور میتونست همچین کلمات نفرت انگیزی به این راحتی به زبون بیاره؟ از این حرفا متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم متنفرم مـــتنــــفرم




.................


مشتی محکم به صورت باب ، مرد مو قشنگ اقا پولداره اسمشو که هرچی بزاریم زدم کتش در خاک خاکیه خاکی شد اما بادیگارد ها کاری نداشتن و تقریبا داشتیم بدجور همو می‌زدیم که صداش دوباره اومد ... اون صدایی که موقعی که در بدترین حالت خودم بودم منو به خودم اورد بله خودش بود !!! مارکو!
- همش ور ور ور ور ور ور که چی؟ راستش اصلا اهمیت نمیدم چی‌
دیدگاه ها (۰)

پایان چپتر پنجم

پروفایل عوض شده_

روی من حساب کن احمق تا وقتی به هم تیمی عات اعتماد نداشته باش...

name : 30 days Ch :5

خون آشام من_𝗽𝗮𝗿𝘁𝟯اون دختر به سمتم حمله ور شدو با سرعت زیادی ...

قهوه تلخ پارت ۴۷ویو چویا باورم نمیشد، هنوز تو شوک بودم.دازای...

part¹⁰عاشق یک جاسوس شدموی آنیا*خب به هر حال هرچی که بودحوصله...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط